روانشناسی و مدیریت

نظر

آیا شما با خودتان صحبت می کنید؟ منظورم گفتگوی درونی است. گفتگو با خود در ذهن.
سوال بی موردی است. همه ما با خودمان صحبت می کنیم. شاید بهتر باشد بپرسیم:

آیا صحبتهایی که با خوتان می کنید یا به عبارت بهتر گفتگوهای درونی به رشد مادی و معنوی شما کمک می کند یا ضربه می زند؟
برای اینکه به این سوال پاسخ درستی بدهید به مقداری خودآگاهی نیاز دارید یعنی باید مراقب گفتگوی درونی خود باشید و ببینید که چه حرفهایی به خودتان می زنید و این حرفها چه تاثیری بر زندگی شما دارد. برای کسب خودآگاهی ابتدا بهتر است به دو سؤال پاسخ بدهید:

چه افکاری ذهن شما را اشغال کرده است؟
به عبارت دیگر چه مطالبی را مرتب در ذهن خود مرور می کنید؟ آیا افکار منفی در ذهن دارید؟ اگر به افکار منفی اجازه حضور بدهید شما  را رها نخواهند کرد، در ذهن شما جا خوش می کنند و روحیه شما را تضعیف می کنند و  شما را از هدف دور می سازند.

چه کسانی میهمان ذهن شما هستند؟
متاسفانه بسیاری از ما تحت تاثیر کسانی هستیم که ما را آزار می دهند و آرامش ما را بر هم می زنند . افرادی که در جهت تضعیف روحیه ما صحبت می کنند یا تلاش می کنند ما را نسبت به اهدافمان دلسرد کنند.
به نظر شما بهتر نیست این افراد را از ذهن خود برانیم. چرا باید به حرفهای فردی که به ما توهین کرده فکر کنیم؟ یا به کسی که شب تا صبح به ما القا می کند که ناتوان هستیم؟
بهتر است اینگونه افراد را از صحنه ذهن خود بیرون کنیم.

حالا اجازه بدهید نگاهی کوتاه به محتوای افکار منفی داشته باشیم:

اصولا وقتی که ما با خود گفتگو می کنیم یا در مورد گذشته است، یا در مورد زمان حال و یا در مورد آینده.
ما به دو شیوه می توانیم در مورد هر یک از زمانها با خود گفتگو کنیم.

شیوه مخرب
در این شیوه وقتی به گذشته فکر می کنیم  یا گله و شکایت می کنیم و یا سرزنش. خود را بخاطر اشتباهاتی که مرتکب شده ایم سرزنش می کنیم و از دیگران بخاطر کارهایی که کرده اند و به ما صدمه زده اند و از زمانه و شرایط بخاطر ناملایماتی که بوجود آورده اند و ما را در موقعیت امروزی قرار داده اند شکایت می کنیم..
در شیوه مخرب وقتی به زمان حال فکر می کنیم معمولا دنبال عذر و بهانه برای توجیه تنبلی و اهمالکاری هستیم.
در این شیوه وقتی به آینده فکر می کنیم فقط خیالپردازی می کنیم. ممکن است هدفهای بزرگی در سر بپرورانیم ولی در مورد راه و روش رسیدن به آنها فکر نمی کنیم. بنابراین اهداف در حد آرزو باقی می مانند.
بدیهی است که این شیوه ما را به جایی نمی رساند.

شیوه سازنده
در گفتگوی درونی سازنده وقتی در مورد گذشته با خود صحبت می کنیم سعی می کنیم که از خاطرات خود درس بگیریم و از تجربیات گذشته خود برای موفقیت در زمان حال و آینده استفاده کنیم.
در این شیوه وقتی در مورد زمان حال با خود صحبت می کنیم در پی این هستیم که بازدهی عملکرد فعلی خود را افزایش بدهیم و ببینیم که چگونه می توانیم راندمان و بهره وری خود را بالا ببریم و گامهای محکمتری برای رسیدن به هدف و موفقیت برداریم.
در شیوه سازنده گفتگوی درونی وقتی در مورد آینده فکر می کنیم به هدف خود فکر می کنیم و به برنامه ریزی در مورد رسیدن به آن هدف می پردازیم.

گفتگوی درونی تاثیری بسزا در ساختن کیفیت زندگی امروز و آینده ما دارد بنابراین  هر چه زودتر آن را کنترل کنیم و از شیوه سازنده استفاده کنیم و افکار و افراد منفی را از ذهن خود دور کنیم زندگی فردی و شغلی موفق تری خواهیم داشت.
حال انتخاب با شماست.

 

محمدرضا حق پرست


نظر

نکته: در تلگرامات روزانه هیچ ربط مستقیمی بین تکه‌های مختلف وحود ندارد.

1.  ببین چه تعریفی ساخته‌ام برای آدم عاقل:

«آدم عاقل کسی است که کارهای بزرگ را به بخش‌های بسیار کوچک تقسیم می‌کند، و آن‌ها را هر روز انجام می‌دهد.»

می‌دانی چه شد که به این تعریف بدیهی رسیدم؟ به خاطر حماقت‌های خودم! هزار بار هزار کار مهم را شروع کرده‌ام، اما چون اول کار خرکی پیش رفته‌ام، با اولین گرفتاریِ زپرتی که پیش آمده از کار دور افتاده‌ام؛ چون دیگر مجال خرکاری فراهم نشده است.

کارهای مهم با پیوستگیِ عمل به نتیجه می‌رسند.

باید کارها را به قدری ریز کرد که با تب و سرف? کرونا که سهل است، با تب قانقاریا هم قابل انجام باشد!

2. دیشب تا چشم روی چشم گذاشتم یک رعد و برق دیوانه تشتکم را پراند، و خوابم را هم. مثل توپخانه عثمانی پشت هم در می‌کرد. دارامب دارامب و بی هدف، و برق را هم با خودش برد. توی تاریکی با موبایل ور رفتم. دیدم فایده ندارد، محتوای فارسی روزبه‌روز بیش‌تر می‌شود اما خوراک دندان‌گیر کم‌تر. نشستم به انتظار نزول اجلالِ دوبار? برق. دیر نکرد، زود آمد. چاره‌ای جز خواندن نبود. «مزیت شکست خوردن» از مگان مک آردل (با ترجم? اکبر عباسی) را برداشتم. قبلاً کتاب را زخمی کرده بودم.

گاهی عمق لذت خواندن یک کتاب در مطالع? بی‌وقفه آن در یک نشست است. البته فقط گاهی. وگرنه مطالع? کم‌ اما منظم خیلی بهتر از کارهای یلخی و سرخپوستی است.

باری، کتاب خانم مک آردل کتاب عمیق و دقیقی‌ست. بر خلاف اسم غلط‌ ‌اندازش هیچ ربطی به کتاب‌های انگیزشی ندارد. نویسنده کتاب یک کارشناس و روزنا‌مه‌نگار اقتصادی است که توی این کتاب به داده‌ها و پژوهش‌ها و کتاب‌های مختلف نقب زده تا خطاهای شناختی مهلک ما را بهتر و ساده‌تر نشانمان بدهد. خلاصه که توی این کتاب نکات مختلف و متنوعی می‌خوانیم؛ از فرق تصادف و اشتباه گرفته تا روش‌هایی برای غلبه بر بیکاری و به فنا ندادن درآمدمان.

بگذار یکی از جملات کتاب که گفت? پاستور استیون فورتیک است برایت نقل کنم:

«ما به این دلیل احساس ناامنی می‌کنیم که دائماً خود واقعی‌مان را با آن چیزی که دیگران از خودشان ارائه می‌دهند مقایسه می‌کنیم.»

3. اصلاً این هم تقصیر مدرسه است که باعث شده عموم ما از نثر کهن فارسی دور بیفتیم. هر چیزی که با امتحان و نمره گره می‌خورد از دست می‌رود.

امروز دوباره رفتم سراغ نثر کهن فارسی. و لذتی بردم که نه‌تنها در انتقام که در سریال‌دیدن و باقی فسق و فجورات هم نیست!

ما متن کهن نمی‌خوانیم که کلمات زنگار گرفته را بیرون بکشیم، یا بنا نیست یا حکمت گذشتگان را توش? زندگی کنیم. اصل قضیه، زبان است. یکبار امتحان کن. مثلاً برو تذکره‌الاولیا را بخوان، بعد بلافاصله دست به قلم شو. ببین چقدر بهتر می‌نویسی؛ بدون اینکه در اغلب اوقات حتی ذره‌ای تاثیر مستقیم این متن‌ها در متن تو آشکار باشد. چیزی که می‌ماند تاثیر غیرمستقیم نوعی پاکیزگی و ایجاز راستکار در نثر است.

می‌گفتم. امروز داشتم «اخلاق محسنی» را می‌خواندم. از بابی که دربار? جد و جهد بود این جمله را برای تو بیرون کشیدم:

«آنکه در کاری بلند تلف شوم، به از آن که در کاری پست بمیرم.»

4. این روزها که اغلب ما تنگد‎ل‌‎تر از همیشه‌ایم چه نقشه‌ها که برای دوران مابعدالکرونا نمی‌کشیم. کاش هم? این نقشه‌ها را مکتوب کنیم که بعدا از یاد نرود.

5. نوشتن یعنی موفقیت.

موفقیت یعنی نوشتن.

5+1. راستی خوشحالم که تلگرامات دیروز به دلت نشسته بود.

 

شاهین کلانتری


نظر

متأسفانه اغلب آدم‌ها در خانواده و جامعه‌ای بزرگ‌شده‌اند که با افکار و ذهنیت خیلی نرمالی رشد نکرده‌اند. یعنی ذهن ما تربیت‌نشده برای فراوانی، خوشبختی، مثبت اندیشی، تسلیم نشدن، متوکل بودن، شاد بودن و ثروتمند بودن (و این یعنی اینکه خدای کرده و خدای‌ناکرده اغلب ما غیر نرمال هستیم!)

به همین دلیل اندرو متیوس کتاب راز شاد زیستن را می‌نویسد.
به همین دلیل ناپلئون هیل کتاب بیندیش و ثروتمند شو را می‌نویسد.
به همین دلیل رولف دوبلی دو کتاب مشهورش درباره شفاف اندیشیدن و خوب زیستن نگاشته شده است.
این‌همه روانشناس مثبت‌گرا و باباشون مارتین سلیگمن اومدن بگن که آقا جان ذهن اغلب تون داغونه و باید تو مکتب ما ترمیمش کنید.
واقعیت هم همینه.

تمام دنیا (مخصوصاً ایرانی‌ها)افکار و باورهاشون محدودکننده و غیر الهی است. به‌عنوان‌مثال تمام ادیان و خصوصاً قرآن عزیز بارها و بارها میان میگن که:
شادباش و ترسی تو وجودت نباشه.
بعد می‌بینیم که بالای 90% آدم‌ها نه شادند و نه شجاع.
بعدش آقامون محمودخان معظمی حق داره که کلاس شادباشید و ثروتمند شوید بذاره
یا ورد زبونش این باشه که بترس اما اقدام کن!

قرآن صراحتاً میاد میگه: مؤمنان کسانی اند که نه غم دارند و نه می‌ترسند (لا خوف علیهم ولا یحزنون) حالا الله‌وکیلی به خودت نمره بده از 1 تا 10 چقدر شادی و چقدر ترس تو وجودته؟ من به شادی خودم 7 میدم (تازه الآن که رسالتمو پیدا کردم وگرنه قبلاً شاید عددش 3-2 بود) و به ترس وجودم هم نمره 9-8 میدم این یعنی ازنظر قرآن الفاتحه مع الصلوات!

مستر استاد! با چه دلیلی میگی ذهنیت اغلب آدم‌های دنیا مشکل داره؟ آمار گرفتی یا داری رو هوا یه چیزی را می پرونی؟ آزمایشگاه جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی داری؟

واقعیت آینه که من نه وقتشو دارم و نه سوادشو که بخوام این‌جوری با فکت علمی اثبات کنم که ذهنیت اغلب مردم دنیا نیاز به یه کد نویسی مجدد داره و با دو سه تا دیباگ درست نمیشه. اما از روی وضعیت کنونی و خروجی زندگی آدم‌ها میشه این قضیه را ثابت کرد.

ما آفریده شدیم برای سلامتی کامل، ثروت، شادی، عدم نگرانی و اضطراب، آرامش و یقین و زندگی پر از لذت و خوشبختی
ولی الآن ببینید مردم تو چه وضعین! ازلحاظ ثروت که بالای 80% مردم نه‌تنها ثروتمند نیستند بلکه گاها تا آخر عمرشون دغدغه پول‌دارند. ازلحاظ سلامتی روح و روان برید یه چرخی بین مردم بزنید و با چند نفر رندوم هم‌کلام بشید تا بفهمید روان شون چقدر پریشونه! ازلحاظ شادی و اعتمادبه‌نفس، برید آمار مد و صنعت آرایشی را در بیارید.
ما برخلاف آموزه‌های صریح قرآن، نه شادیم و نه متوکل. بلکه بسیار هم ناشاد و ناسپاسیم و صدالبته مشرک (مقاله شرک خفی را ببینید)

و تمام این‌ها زمانی درست می‌شود که ذهنیت مون را درست کنیم. می‌خواهید ببینید ذهنیت تون الآن چقد درسته و چقد نامیزون، یه نگاهی به حساب بانکی، حساب عاطفی و حساب شادی و عشق تون بندازید وضعیت چطوره؟ به همون نسبت ذهن تون رشد یافته است یا رشد نایافته.

از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی   بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست.

 

گر خدا نعمت دهد اندازه فکرت دهد.

خب تا الآن یه ابزار خیلی عینی و ملموس بهتون یاد دادم.

  • حساب بانکی‌ات سبکه = ذهنیت مالیت سبکه
  • رابطه هات داغونن = ذهنیتت داغونه
  • همش بلا سرت میاد = ذهنیتت بلاخیزه!
  • جسمت بیماره = ذهنت بیماره (پذیرش این‌یکی خیلی سخته. کتاب شفای ذهنی لوییز آل هی را بخونید)
  • بیزینست کوچیکه = خودت آدم کوچیکی هستی مگر اینکه تعمداً نخوای بزرگش کنی

فراموش نمی‌کنم آن گفته پیشکسوت تئاتر را که فرمود :
نقش‌های کوچک وجود ندارد، آنچه وجود دارد بازیگران کوچک هستند.

خب تا اینجا فهمیدیم که بالابریم پایین بیاییم ماست نیست بلکه همش زیر سر این ذهنه!
حالا وقتشه به یه سؤال جواب بدیم

چی میشه که ذهن هامون این‌جوری میشه؟

پاسخ اینه که خیلی چیزها مقصرند تو این مورد

1-پدر و مادر و خانواده
2-دوستان و اطرافیان و فامیل
3-معلمان و آموزگاران و سیستم آموزش‌وپرورش
4-رسانه‌های جمعی (تلویزیون، ماهواره، روزنامه، مجله، سایت‌ها و کتاب‌ها)
5-برداشت نادرست ما از مذهب
6-فرهنگ جمعی و سنت‌ها و ضرب‌المثل‌ها
7- هر چیزی که به ما ورودی بدهد (بصری، سمعی، لامسه و هر اینپوت دیگری)

از هر کدوم یه مثال می‌زنم:

1-تو خانواده‌ای که سیستم پدرسالاری هست و عقیده آینه که زن درجه دوئه فرزندان با این ذهنیت بزرگ می شن و خودشون گند می‌زنند در آینده به روابط شون، مگر اینکه ذهنیت شونو تغییر بدن.

2-اگر غالب دوستای اطرافت دنبال سیگار و گیم و بی‌مصرفی باشن تو هم احتمال قریب به‌یقین یکی عین اونها میشی، اگر دوستات درسخون باشن باز هم احتمالاً شبیه اونا میشی.
کمال هم‌نشین و زوال هم‌نشین هر دوش در ما اثر می کنه.
جیم ران کبیر را که یادتون هست: شما میانگین 5 نفری هستی که بیشترین وقتت (ذهنت) با اوناس.

3-معلم قهرمان دانش‌آموز یا دانشجوشه (زمان ما که این‌طور بود!) و خواه‌ناخواه خیلی از افکار ما متأثر از مربیان و معلم هامون هست. جالبه یه کتاب می خوندم که می‌گفت بسیاری از افرادی که دانشجوی تربیت دبیری شدن به خاطر این بوده که یک یا دو معلم خیلی خیلی خوب داشتن و از اونجا تصمیم گرفتن این شغل را انتخاب کنن.

4-بسیاری از آموزه‌های تلویزیون و فیلم‌ها و حتی کتاب‌ها مضر و سمیه. علت اش خیلی واضحه چون اون کتاب و فیلم یه نویسنده داره که آدمه و خب آدم‌ها اغلب شون باورها و افکار غیر الهی دارن.یادمه همین کتاب خوب زیستن رولف دوبلی را یکی از اساتید به‌شدت نقد می‌کرد و می‌گفت بسیار کتاب بیخودیه (البته استدلال داشت نه اینکه فقط بگه کتاب بیخودیه)

5-برداشت نادرست ما از مذهب
مذهب می‌گوید فقر نکبت است و ما برداشت می‌کنیم فقر خوب است
مذهب می‌گوید مؤمن شاد است و ما برداشت می‌کنیم که حزن خوب است.
مذهب خیلی چیزهای بجا و صحیحی می‌گوید و ما خیلی چیزهای دیگر برداشت می‌کنیم.

6-درباره فرهنگ جمعی اجازه بدید چند تا ضرب‌المثل را بررسی کنیم.
دوست خوبم جناب آقای صادقی کتابی نوشته که شامل نقد و بررسی صدها ضرب‌المثل فارسی است که تاریخ‌مصرفشان گذشته و نه‌تنها صحیح نیستند بلکه بسیار سمی نیز هستند. چندتایش را برایتان گلچین کرده‌ام.

برخی ضرب‌المثل‌های سمی و جایگزین مثبت برای آنها (خیلی زیاده حالشو نداشتید قرمز ها را بخونید!)

1- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو = در دنیای پر رقیب نباید مثل همه بود.
2- شتر در خواب بیند پنبه‌دانه = تصور و تجسم برای موفقیت لازمه
3- آرزو بر جوانان عیب نیست = با تلاش و پشتکار آرزو بر هیچ‌کس عیب نیست.
4-از آن نترس که‌های و هوی دارد از آن بترس که سربه‌تو دارد=نه از اون بترس که‌های و هوی دارد نه از اون بترس که سر به تو دارد.
5- از هرچی بدم اومد سرم اومد= از هر چی خوشم اومد سمتم اومد.
6- اگر برای من آب نداره برای تو که نون داره = اگر برای من آب نداره خداروشکر برای تو نون داره.
7- با دعای گربه سیاه بارون نمی باره = با دعای حتی گربه سیاه هم ممکنه بارون بباره
8- باهردستی بدی با همون دست پس می‌گیری = با یک دست بدی با دو دست پس می‌گیری.
9- با یک گل هم بهار شروع میشه
10- پایین پایین جاش نیست بالا بالا راهش نیست = پایین پایین جاش هست با تلاش بالا بالا هم راهش هست.
پول جن است و ما بسم الله = پول را بافکر باید جذب کرد با یک بسم الله.
11-پولش از پارو بالا می ره = لطفش از پارو بالا می ره.
12-تا مرد سخن نگفته باشد عیبش برطرف نشود.
13- تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها = چه باشد چه نباشد چیزکی، مردم بگویند چیزها
14- تخم مرغ دزد، شتر دزد میشه = تخم مرغ فروش، شتر فروش میشه
15- ترسم بروی و به کعبه نرسی ای اعرابی = بهتر ز نشستن است ای اعرابی
16- ترک عادت بد موجب مرض نیست
17- تیری در تاریکی انداختن بهتر از دست روی دست گذاشتن.
18- جواب ابلهان داناییست.
19- جیبش تار عنکبوت بسته = مغزش تار عنکبوت بسته
20- چوب خدا صدا نداره = لطف خدا صدا نداره.
21-چو فردا شود فکر فردا کنیم = ب امروز فکر امروز و فردا کنیم.
22-چیزی بارش نیست =هرکسی چیزی بارش است.
23-حرف حق تلخه = حرف حق چون بدموقع و نامناسب بگویی تلخ است.
24-حرف حساب جواب نداره = حرف حساب عمل داره.
25- حسنی به مکتب می‌رفت جمعه هم می‌رفت.
26-حرف‌های گنده‌تر از دهنش می زنه = حرف‌های بزرگ فکرهای بزرگ می خواد نه دهان بزرگ
27-خربزه می‌خورم با مسئولیت پای لرزش هم میشینم.
28-خواب زن چپه = خواب نادان چپه
29-خودم کردم که احسنت بر خودم باد
30-دو صد ایده چون نیم اقدام نیست.
31-دیگی که برای من نجوشه سر سگ در آن بجوشه = دیگی که برای من نجوشه ان شالله به خیر مردم بجوشه.
32-عاقل چو عاقل بیند خوشش آید.
35-راه باز است و جاده دراز = راه موفقیت باز است، اما رهرو کم.
34-سالی که نکوست از نگاهت پیداست.
35-سرش بوی قرمه سبزی میده، سرش بوی تغییر و پیشرفت می ده.
36-سنگ بزرگ زدن، فکر بزرگ می خواد.
37-عاقبت فقیر زاده فقیر است مگر با موفقان هم نشین شود.
38-عدو شود سبب خیر، گر خدا خواهد= گر خدا خواهد همه چیز و همه کس سبب خیر شود.
39- عقل که نباشد جان در عذاب است = عقل که نباشد همه در رنج و عذابند.
40-کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من =کس بخارد پشت من جز ناخن انگشت من
41-از گاو پیشونی سفید شدن نترس (مزیت رقابتی و گاو بنفش در کسب و کار)
42-مال دنیا وبال آخرته = مال دنیا بال آخرته
43-مرغ همسایه غازه =مرغ همسایه هم غاز نیست.
44-مرگ خوبه اما برای همسایه = شادی خوبه اما برای همه
45-نه پشت دارم نه مشت = با توکل و تلاش هم پشت دارم هم مشت
46-نه سر پیازم نه ته پیاز = آدم مسئولیت پذیر هم سر پیازه هم ته پیاز
47-هر چه دلم خواست و خدا خواست همان شد.
48-همه سر و ته یک کرباس نیستند.

می‌بینید گاها ضرب المثل هایی که عین نقل و نبات استفاده می‌کنیم و آنها را به عنوان یک گزاره مطلق و صحیح پذیرفته‌ایم چقدر مخرب هستند و باورهای غیر الهی در ما ایجاد می‌کنند. پس بپذیریم که ذهنمون را باید از نو کدنویسی کنیم.

تا الان فهمیدیم که:

1-دنیای بیرون ما آینه دنیای درون ماست. اگه دماغ من 2  ایکس لارجه نباید آینه را بشکنم باید دماغمو عمل کنم.
2-اینپوت هایی به شکل گفته، نوشته، شنیده و … دنیای درون ما را آجر به آجر می‌سازد.
3- باید این آجرهای پوسیده را بیرون بکشیم و آجرهای سالم جایگزین کنیم و بدیهیه که این فرایند درد دارد.

 

خب سؤال مهم اینه که چه جوری این آجرها را جایگزین کنیم، چقدر زمان می بره و از کجا بدونم کارمو دارم درست انجام میدم:

ادامه دارد….

 

حسن شیرمحمدی


نظر

ارنست همینگوی یکی از داستان نویسان معروف قرن بیستم است. او صاحب آثاری ماندگار در ادبیات معاصر است که از میان آنها می‌توان به پیرمرد و دریا، زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند و وداع با اسلحه اشاره کرد. همینگوی یکی از پایه‌گذاران "وقایع نگاری ادبی" است که سبکی مدرن در ادبیات داستانی به حساب می‌آید. او در سال 1954 برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

همینگوی در زندگی شخصی خود نیز سبک جالب و ماجراجویانه‌ای داشت و داستان‌های بسیاری در این باره نقل می‌شود. اما آنچه در این نوشته مدنظر ما است، یکی از عادت‌های جالب او هنگام نوشتن می‌باشد؛ عادتی که تأثیر زیادی در افزایش بهره‌وری او داشته است.

اطرافیان همینگوی درباره او می‌گویند که او ساعت‌های ابتدایی روز را به نوشتن اختصاص می‌داده است. خود همینگوی در این باره می‌گوید: «وقتی که روی یک کتاب یا یک داستان کار می‌کنم، هر روز صبح با اولین تابش نور خورشید نوشتن را آغاز می‌کنم. در این ساعات کسی نیست که تمرکز شما را به هم بزند و هوا خنک و آرامش‌بخش است.» این عادت همینگوی به یکی از کارآمدترین روش‌ها برای افزایش بهره‌وری در انجام کارهای روزانه و پیشرفت کردن در حوزه تخصصی فعالیت اشاره دارد.

بهره‌وری به زبان ساده

فرمول ارنست همینگوی برای افزایش بهره‌وری اصلاً پیچیده نیست: مهم‌ترین کارها را در ابتدای هر روز انجام دهیم.

خیلی ساده است، اما کسی آن را رعایت نمی‌کند. 

درست مانند همینگوی که آثار ارزشمندی در طول دوران فعالیت خود خلق کرده، ما نیز می‌توانیم پیشرفت خیره‌کننده‌ای داشته باشیم اگر این فرمول ساده را به کار ببندیم و در ابتدای هر روز مهم‌ترین کارها را انجام دهیم.

چرا این فرمول کارآیی دارد؟

معمولاً تفکر غالب درباره بهره‌وری به این شکل است که بهره‌ور بودن یعنی تعداد و مقدار بیشتری کار را انجام دادن. اینگونه نیست. بهره‌وری یعنی انجام منسجم کارهای مهم. در هر بخشی از سازمان خود که فعالیت می‌کنید، مطمئناً کارهایی هستند که نسبت به دیگر کارها از درجه اهمیت بالاتری برخوردارند. بهره‌ور بودن یعنی اینکه کارهای مهم را با سرعت ثابتی انجام دهیم و نه الزاماً با حداکثر سرعت.

به همین دلیل است که این استراتژی کارآیی دارد. اگر مهم‌ترین کارها را در اولین ساعات روز انجام دهیم، می‌توانیم مطمئن باشیم که هر روز یک کار مهم یا حداقل بخشی از آن را انجام داده‌ایم. اگر مثلاً هفته گذشته خود را بررسی کنیم می‌بینیم که بعضی روزها با اینکه وقت زیادی داریم اما کار مهمی انجام نمی‌دهیم.

سؤالی که مطرح می‌شود این است که چرا "اول صبح" را باید برای این کار انتخاب کنیم؟

دلیل اول این است که در ساعات ابتدایی روز معمولاً افراد در بالاترین سطح انرژی و اراده خود به سر می‌برند و از این رو انجام مهم‌ترین کارها در چنین ساعتی احتمال به موفقیت رسیدن را افزایش می‌دهد.

در وهله دوم، باید به این نکته توجه داشته باشیم که هر چقدر به اواسط و انتهای روز نزدیکتر می‌شویم، میزان اتفاقات پیش‌بینی نشده افزایش می‌یابد و به همین دلیل احتمال بیشتری وجود دارد که نتوانیم کارهای مهم خود را به انجام رسانیم. در نهایت، ذهن انسان به شکلی است که از پروژه‌های ناتمام تنفر دارد. این پروژه‌ها تنش و استرس زیادی را به فرد تحمیل می‌کنند. به همین دلیل برای آنکه ذهن آرام‌تری داشته باشیم بهتر است کاری را که شروع کرده‌ایم هر چه زودتر تمام کنیم.

چرا این فرمول را اجرا نمی‌کنیم؟

بیشتر افراد اکثر زمان خود را به عکس‌العمل نشان دادن به رفتار و برنامه‌های دیگران اختصاص می‌دهند. یکی از دلایل این امر می‌تواند این باشد که پرورش ما در خانواده و مدرسه به این شکل بوده است. در مدرسه تکالیفی به ما داده می‌شود و در تاریخ مشخصی از آن تکالیف امتحان گرفته می‌شود. در سر کار نیز وظایفی برای ما تعریف می‌شود و زمانهایی برای انجام آن وظایف تعیین می‌گردد. به همین دلیل، ما بیشتر از آنکه فردی کنشی باشیم فردی واکنشی هستیم که نسبت به محرک‌های محیط اطراف‌مان واکنش نشان می‌دهیم. 

بنابراین طبیعی است که در ابتدای صبح ایمیل‌مان را نگاه کنیم و گوشی همراه‌مان را چک کنیم. طبق عادات منتظر هستیم چیزی از ما خواسته شود تا در برابر آن واکنش نشان دهیم. از این رو فرمول خیلی ساده همینگوی را اجرا نمی‌کنیم و بیشترین بهره را از ساعات ابتدایی روز نمی‌بریم.

 تهیه شده در تحریریه بازارشناسان مگ - مرتضی امیرعباسی

 

پرویز درگی


نظر

احتمالا برای شما هم پیش آمده است که تلفن همراه شما زنگ خورده و خانمی از آن سوی خط با سرعت نور شروع کرده به صحبت که من از طرف … (معمولا نام یک شرکت معتبر را می برند مثلا مخابرات یا ایران خودرو ) با شما تماس می گیرم. بعد یک مشت دروغ سر هم می کند که گوئی قرار است به شما لطفی کند و فلان کالا یا خدمات را همین امروز با تخفیف به شما بفروشد و اگر شما همین امروز نخرید هفته دیگر قیمت آن  N  درصد افزایش می یابد و طبق بخشنامه فلان سازمان باید آن را اجباراً بخرید.

فروش تلفنی مانند برخی از امور تجاری این مملکت با دروغ همراه شده است. بدی این شیوه این است که دروغ انتساب خود به یک شرکت معتبر که خود بخود امری غیر اخلاقی است، در عرض چند ثانیه فاش می شود و اعتمادی که لازمه کار تجاری است ساخته نشده ویران می شود.

اما این دروغ فقط ریشه در سرشت غیر صادق بعضی از افراد و شرکتها ندارد،  بلکه بخشی از آن ناشی از دردناک بودن تماس سرد است که قبلا درباره آن صحبت کردیم. (اگر آن بحث را ندیده اید بد نیست در اینجا  نگاهی به آن بیاندازید).

معمولا فروشنده تلفنی خود را  کارمند یک شرکت معتبر معرفی می کند که بخشی از فشار ناشی  ازتماس سرد را کم کند.

بخشی دیگر از دروغ ناشی از عدم آموزش صحیح است. برخی از صاحبان کسب و کار گمان می کنند اگر یک خانم خوش سر و زبان را به کار بگمارند و چهار خط نوشته به او بدهند می توانند فروش تلفنی راه بیاندازند.  فروش تلفنی یک مهارت است که به ساعتها آموزش و تمرین نیاز دارد.

از آنجائی که این شرکتها از اطلاعات محرمانه مشتری استفاده می کنند که احتمالا آن را  ازکارمندان همان شرکتهای مشهور که نامش را می برند خریده اند (یک عمل غیر اخلاقی دیگر)، کالا یا خدمات عرضه شده آنها ممکن است مورد نیاز مشتری هم باشد اما فروشنده تلفنی چون آموزش ندیده است تلاشی نمی کند که ربطی بین محصول یا خدمت ارائه شده با  نیاز مشتری ایجاد کند بلکه سعی می کند که با دروغهایی مانند تخفیف و احتمال اجباری شدن کالا یا خدمت آن را به مشتری تحمیل کند.

 با توجه به اهمیت تماس سرد چه در فروش تلفنی و چه در بازاریابی تلفنی در این مقاله در مورد فرآیند صحیح تماس تلفنی برای فروش یا بازاریابی صحبت می کنیم:

فرآیند تماس تلفنی

  • بعد از سلام خود ، شرکت خود و کاری را که انجام می دهید معرفی کنید.
  • مودبانه از مشتری اجازه بگیرید که چند سوال از وی بپرسید
  • سوالهائی بپرسید که موجب کشف نیازها و یا مشکلات مشتری شود.

 (قبلا در مورد سوال کردن در فروش، مطالبی در مدیر پیشرودات کام نوشته ایم، برای مطالعه می توانید به اینجا و اینجا مراجعه کنید).

  • در مورد شرکت خود و توانمندیهای آن صحبت کنید
  • کالا یا خدمتی را که می توانید در اختیار مشتری قرار دهید تا مشکلات خود را برطرف کند تشریح کنید.

من در اینجا تماسی را که چند روز پیش با من گرفته شد و فروشنده اعلام کرد که از طرف ایران خودرو تماس می گیرد، در این چهارچوب بیان می کنم:

  • سلام من احمدی هستم از شرکت … با شما تماس می گیرم. کار شرکت ما امداد جاده ای است و اتومبیلهائی که در جاده های کشور به هر علتی از کار افتاده اند تعمیر می کنیم و یا آن را به نزدیک ترین شهر حمل می کنیم بعلاوه یک سری خدمات دیگر. اجازه می دهید که چند سوال از شما بپرسم.
  • خواهش می کنم.
  • آیا تاکنون پیش آمده که به هر علتی در جاده مانده باشید
  • خوب راستش تاکنون برای من پیش نیامده ولی به هر حال احتمالی است که وجود دارد.
  • بله آیا شما از هزینه حمل ماشینهای جرثقیل دار آزاد خبر دارید؟
  • راستش دقیق نمی دانم ولی چند سال پیش یکی از دوستانم می گفت که برای حدود سی کیلومتر 25000 تومان پرداخت کرده است؟
  • بله ولی این روزها این قیمت خیلی بالاتر رفته است و حدود … برای هر کیلومتر است.
  • راستی ….
  • واقعا قیمت گزافی است فرض کنید خدای نکرده فردی تصادف کرده باشد و مجبور باشد بجز هزینه های خسارت وارده، چنین پولی هم بابت حمل اتومبیل بدهد. واقعا سخت است اینطور نیست؟
  • بله همین طور است.
  • خوب چه فکر می کنید اگر شرکتی با پیش دریافت هزینه ای ناچیز تا یک سال بصورت رایگان این خدمات را به شما ارائه بدهد.
  • فکر می کنم می شود روی آن فکر کرد. این هزینه ناچیز چقدر است؟
  • خدمت شما عرض می کنم اما قبل از آن اجازه می خواهم توضیحاتی در مورد شرکت خود به شما بدهم . شرکت ما که … اتومبیل امداد و … پرسنل کارکشته در اختیار دارد و….  سرمایه گذاری شما برای یک سال دریافت خدمات رایگان جاده ای ما و محافظت خود از پرداخت هزینه های گزاف تعمیر یا حمل 85000 تومان است. به نظر من عالی است نظر شما چیست؟
  • بله پیشنهاد خوبی است.

البته ممکن بود که مشتری همان اول بگوید که اشتراک مثلا امداد خودرو را دارد و نیازی به خدمات فروشنده ندارد. در این صورت هم فروشنده می تواند زمان پایان اشتراک فعلی مشتری را بپرسد. اگر زمان اتمام اشتراک نزدیک بودمی تواند از مشتری اجازه  بگیرد که سوالات را ادامه دهد و  در غیر این صورت زمان را برای تماس بعدی یادداشت کرده و از مشتری تشکر و خداحافظی کند.

البته من کاملا در جریان خدمات و توانائی ها آن شرکت نیستم که بخواهم در ابتدا شرکت را دقیق تر معرفی کنم و یا سوالاتی دقیق تر بپرسم آنچه گفتم تنها برای آشنائی ذهن شما بود.

 

محمدرضا حق پرست