دانشنامه اسلامی شرک را این گونه تعریف می کند:
شرک در لغت به معنای مشارکت و در اصطلاح، همتا قرار دادن برای خداست و ممکن است در صفات، افعال و یا حتی ذات باشد. ولی آنچه بیش از همه در قرآن مطرح و نقد شده شرک در عبادت است؛ زیرا اکثر مردم گرفتار این نوع از شرک بوده و هستند.
کانتکت لیست من در همین لحظه که آمارش را دیدم، 2616 مخاطب دارد. یعنی 2616 آدم واقعی که با هر کدام در سطحی متفاوت ارتباط برقرار کرده و شماره شان را دارم.از علی لاریجانی گرفته تا علی مطهری تا فلان مدرس ، مدیر ، وکیل و حتی مکانیک محله!
این تعداد بالای مخاطب به علت این است که زمانی گمان می کردم همه چیز ارتباطات است و آدم موفق کسی است که ارتباطات زیادی داشته باشد،شبکه سازی کند و روزی از این شبکه اش به فراخور نیازش استفاده کند.آن زمان فکر می کردم اگر با فلان مدرس یا برگزارکننده ارتباط بگیرم موفق می شوم.با برگزار کننده ها جوین می شدم تا مرا برای سخنرانی دعوت کنند! آنها را در اینستاگرام فالو می کردم،پست هایشان را لایک می کردم! کامنت می گذاشتم! (خیلی دوست داشتم آقای فخری یک روز مرا بندرعباس دعوت کند،حتی 4 سال قبل که تازه یکی از کتابهایم چاپ شده بود در حاشیه یک همایش به ایشان کتابمو هدیه دادم تا مقبول افتد و …،) با فلان مدیر موسسه گرم می گرفتم تا هوایم را داشته باشد، با مدیر مسئول و سردبیر مجلات معتبر ارتباط می گرفتم تا در مجله شان بنویسم،برای فلان دکتر هدیه می بردم تا….
من با آدمها ارتباط می گرفتم تا روزی به دردم بخورند. تا روزی که نیاز داشتم ساپورتم کنند،تا روزی که دستم را جلویشان دراز کردم دستم را پر کنند، چون یادگرفته بودم ارتباطات با بزرگان و قدرتمندان می تواند باعث موفقیت ما شود،دوره های آموزشی الویتور اسپیچ هم گذرانده بودم! (اگر در آسانسور فرد مهم و قدرتمندی را دیدیم چطور با او ارتباط بگیریم!)
چقدر بدبخت بودم من!
غافل از اینکه «خواستن از غیر خدا» مصداق بارز شرک است.بله من مشرک بودم.
هرچند سالها قبل فایلی دیده بودم با عنوان «فقط روی خدا حساب باز کن» ولی فقط دیده بودم نفهمیده بودمش.
گذشت تا اینکه اتفاقی رخ داد که در واقعیت برایم بد و در حقیقت برایم خیر شد:
به تنگدست ترین وضعیت موجود زندگیم از نظر مالی رسیدم،حساب بانکیم خالی خالی شد،اول سال چند تا از منابع درآمدیم را به دست خودم نابود کرده بودم،حقوق همسرم (به دلیل کمبود بودجه وزارت بهداشت) به بدترین وضعیت تنزل پیدا کرده بود،درگیر یک پروژه ای شده بودم که مدام باید پول تزریق می کردم و مجبور شدم تمام طلاهای همسرم،تمام سکه و ربع سکه هایی که داشتم،حتی پلاک طلای تولدت مبارک و حتی یک صد دلاری که برایم مانده بود را به ریال تبدیل کنم.به وضعیتی رسیده بودم که گاها شهریه کلاس ورزش پسرم را هم به موقع نمی توانستم بدهم. اگر کسی مبلغ ناچیزی از سایت خرید می کرد بسیار خوشحال می شدم و سریعا به حساب زرین پالم رفته و تسویه را می زدم! و تو چه می دانی بی پولی برای یک مرد چه درد عظیمی است.
اگر آدم مجرد باشد بی پولی یا کم پولی شاید زیاد سخت نباشد،اما زندگی متاهلی با دو تا فسقلی مهدکودکی بی پولی را نمی فهمد.
مجبور شدم به قرض متوسل شوم و خب آدم اینجور مواقع با دو تا معیار میزان صمیمیت و وضعیت جیب طرف درخواست هایش را از آدم ها انجام می دهد من مهمتر از امور منزل (که البته به سختی می گذشت) برای اون پروژه ضروری پول لازم بودم و هر جوری که میشد پول باید تامین می شد،شروع کردم به درخواست کردن
تصمیم گرفتم مبلغو خورد کنم و به جای اینکه همشو از یکی بخوام از 8-7 نفر در خواست کنم (یه تست رفاقت هم بود دیگه)
امید اصلیم به یکی از دوستام بود که به شدت ثروتمند بود و من براش کم کار نکرده بودم و انتظار داشتم با درخواست از اون مشکلم حل بشه اما امیدم ناامید شد.
به نفر دوم درخواست زدم جواب مثبت بود ولی 1/2 پولی که خواسته بودمو واریز کرد.گفت همینقدر می تونم!
نفرسوم که می دانستم داره و اتفاقا خیلی کم بهش امید داشتم (چون باهاش صمیمی نبودم) درجا درخواستمو پذیرفت و همون قدری که درخواست کرده بودم را واریز کرد.
نفر چهارم هم دقیقا مثل نفر سوم بود، همان قدری که خواسته بودم را واریز کرد،منتها ازم چک گرفت.(بقیه هیچ کدام چک نگرفتند)
نفر پنجم که می دونستم نداره اما دلم می خواست واکنششو ببینم،خیلی جالب پاسخ داد اولش گفت: تمرین رفع خجولیه! بعد که مطمئن شد واقعیه گفت می دونی که تازه خونه خریدم و نقدینگی ندارم اما بیا این دوره جدیدمو بذار کانالت هر چقدر فروختی خودت بردار! فراموش شدنی نیست اینکارش برام.
نفر ششم هم پول داشت ولی گفت اینکار برام مقدور نیست.برای این فرد حداقل چند ده میلیون تومان سود ساخته بودم و در یکسال گذشته بیشترین ارتباط کاری را با ایشان داشتم.
نفر هفتم گفت من خودم چندین سکه زمانی که 1میلیون بود قرض گرفتم و الان که چند برابر شده باید آنها را تهیه کنم و برگردانم بنابراین نمی توانم.
نهایتا آن پولی که می خواستم جور شد و به آن پروژه تزریق شد اما حالم خوب نبود، یک چیزی این وسط درست نبود،خیلی شبها فکر می کردم،خیلی با همسرم صحبت می کردم، من آن همه لطف به آنهمه آدم کرده بودم و حالا درست زمانی که به آنها نیاز داشتم آنها اینگونه به من پاسخ دادند.واقعا تا چندین روز و شاید چند هفته حالم بد بود.اما یافتم آنچه که باید پیدا می شد.
خیلی اتفاقی فایلی گوش می دادم که متوجه شدم من دچار شرک هستم. خواستن از غیر خدا و توقع از غیرخدا چیزی جز شرک نیست و من مشرک بودم.
از رادیو شنیدم: می گویند روزی فرد تنگدستی نزد توانگری رفته و از او درخواست کمک می کند،آن فرد متمول به او می گوید من فقط به افراد نابینا کمک می کنم تو که نابینا نیستی! آن فرد یک آن به خود آمده می گوید: اتفاقا کور حقیقی منم که خدای بزرگم را ندیدم و سراغ تو آمده ام. وی این را می گوید و از آنجا دور می شود و هرچه آن فرد متمول به دنبالش می دود تا کمکش کند او نمی پذیرد.
بله،کور حقیقی و مشرک به خدا من بودم که به جدای خدا و خواستن از او از سراغ غیر رفته بودم.
تمام مهارت های ارتباطی و الویتور اسپیچ برایم بی معنی شد،به شبکه سازی پوزخند می زدم و آدم ها برایم دیگر چندان مهم نبودند. (این به معنی بی احترامی به انسانها نیست)
نمی گویم مسئله شرک را در خودم حل کرده ام.این ادعایی بزرگ است.اما می توانم بگویم خیلی مراقب افکار و رفتار و ادبیاتم هستم.سمینار که می روم دیگر مثل سابق نمی دوم سمت سخنران یا برگزار کننده برای تبادل کارت ویزیت! به کسی محبت نمی کنم مگر آنکه از ته دل و صرفا برای خود خودش باشد نه هیچ چیز دیگری،به کسی هدیه نمی دهم مگر اینکه صرفا بخاطر دلم و دلش باشد نه چیز دیگری.محبتم کمتر ناخالصی دارد.
یکبار در یکی از فایل های عباسمنش عزیز شنیدم که می گفت: پدر و مادری که فرزندشان را بزرگ می کنند به امید اینکه روز پیری و کوری عصای دستش شود اینهم نوعی شرک است. ایشان نقل می کرد: به یکی از اقوام گفتم چرا برای تغییر وضعیتت از شهرستان به تهران مهاجرت نمی کنی آن فرد در پاسخ گفته بود: اگر من بیام تهران و مثلا یه روز بیفتم زمین و دست و پام بشکنه کسی را ندارم که بخواد منو تر و خشک کنه یا دستمو بگیره!(ببینید شرک می تواند چقدر ریز باشد)
رسول خدا (ص) فرمود:
« ای مردم، از شرک دوری کنید، که آن نامحسوس تر از حرکت مورچه است. سپس فرمود: شاید کسی بخواهد بپرسد: ای رسول خدا! از شرکی که نا پیداتر از حرکت مورچه است چگونه دوری کنیم؟ بگویید: بار خدایا! از شرک آگاهانه به تو پناه می بریم و از شرک ناآگاهانه از تو آمرزش می طلبیم.»
خداوند تبارک تعالی در قرآن می فرماید:
«وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»
«و بیشتر آنان به خدا ایمان نیاوردند مگر آنکه مشرک باشند»
امام صادق (ع) درباره این آیه می فرماید:
«هو الرجل یقول لو لا فلان لهلکت، و لو لا فلان لأصبت کذا و کذا، و لو لا فلان لضاع عیالی، أ لا تری أنه قد جعل لله شریکا فی ملکه یرزقه و یدفع عنه، قال قلت فیقول لو لا أن الله من علی بفلان لهلکت قال نعم لا بأس بهذا»
«که انسان بگوید اگر فلانی نبود من از بین می رفتم و اگر فلانی نبود چنین و چنان می شدم و اگر فلانی نبود خانواده ام نابود می شد، مگر نمی بینی که او با این حرف ها در ملک خدا برایش شریکی قائل شده که روزیش می دهد و از او دفاع و دفع گرفتاری می کند؟ راوی می گوید: عرض کردم پس بگوید: اگر خداوند به واسطه فلانی بر من منت نمی نهاد از بین می رفتم؟ فرمود: آری، اشکالی ندارد».